به عبدالله بن عباس
«1061»
(66) (و من كتاب له ( عليه السلام )) إلى عبد الله ابن العباس و قد تقدم ذكره بخلاف هذه الرواية
«1062»
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْعَبْدَ لَيَفْرَحُ بِالشَّيْ ءِ الَّذِي لَمْ يَكُنْ لِيَفُوتَهُ وَ يَحْزَنُ عَلَى الشَّيْ ءِ الَّذِي لَمْ يَكُنْ لِيُصِيبَهُ فَلَا يَكُنْ أَفْضَلُ مَا نِلْتَ فِي نَفْسِكَ مِنْ دُنْيَاكَ بُلُوغَ لَذَّةٍ أَوْ شِفَاءَ غَيْظٍ وَ لَكِنْ إِطْفَاءَ بَاطِلٍ وَ إِحْيَاءَ حَقٍّ وَ لْيَكُنْ سُرُورُكَ بِمَا قَدَّمْتَ وَ أَسَفُكَ عَلَى مَا خَلَّفْتَ وَ هَمُّكَ فِيمَا بَعْدَ الْمَوْتِ .
ص1062
از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است بعبد اللّه ابن عبّاس (كه او را به شاد نگشتن و افسرده نشدن در دنيا پند مى دهد) و اين نامه پيش از اين (در نامه بيست و دوم) با عبارت ديگرى گذشت: 1- پس از حمد خدا و درود بر حضرت رسول، هر آينه بنده شاد ميشود به رسيدن چيزيكه مقدّر نشده باو نرسد، و افسرده مى گردد به چيزى كه مقدّر نگشته باو برسد (در صورتيكه اين شادى و افسردگى بيجا است، زيرا رسيدنى مى رسد و آنچه نبايد برسد كوشش در آن سودى ندارد) پس بايد بهترين چيزيكه از دنيا بآن نائل شدى رسيدن به لذّت و خوشى يا بكار بردن خشم (در انتقام كشيدن و رنجانيدن) نباشد، بلكه بايد خاموش كردن (از بين بردن) باطل و نادرستى و زنده نمودن (برپا داشتن) حقّ و درستى باشد، 2- و بايد شاد باشى به چيزى كه از پيش فرستاده اى (و براى فردايت ذخيره كرده اى) و افسرده باشى به چيزى كه جا گذاشته اى (در دنيا براى آخرت بجا نياورده اى) و انديشه ات براى پس از مرگ باشد (زيرا شادى وقتى بجا است كه نعمت ناياب را بدست آورى، و افسردگى جائى روا است كه سود در دست را از دست بدهى).